در زمستانی سرد
با دلی رفته ز دست
زیر لب می خوانم
کاش می شد به تو گفت که تو تنها سخن شعر منی
تو نرو دور نشو از بر من
تو بمان تا که نمیرد دل من
بس که دیوار دلم کوتاه است هر که از کوچه تنهایی من می گذرد به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد.