با خشونت هرگز:!!!

  سخت آشفته و غمگین بودم 

…  به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را 

…باید امروز یکی را بزنم، اخم کنمو نخندم اصلا تا بترسند از منو حسابی ببرند 

…خط کشی آوردم،درهوا چرخاندم 

...چشم ها در پی چوب ، هرطرف می غلطیدمشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !اولی کامل بود،خوب، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم 

...سومی می لرزید 

...خوب، گیر آوردم !!!صید در دام افتادو به چنگ آمد زود 

...دفتر مشق حسن گم  شده بود این طرف،آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟بله آقا، اینجا همچنان می لرزید 

...” پاک تنبل شده ای بچه بد ”" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"” ما نوشتیم آقا ”بازکن دستت را 

...خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کردچون نگاهش کردم ناله سختی کرد 

...گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کرد و سپس ساکت شد 

...اما همچنان می گریید 

...مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد  

……گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زد سرخی گونه او، به کبودی گروید  

…..صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگرسوی من می آیند 

...خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنندشکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شایدسخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، که حسن را ببرم!گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو و کنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا 

 …….چشمم افتاد به چشم کودک 

...غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچ کاین چنین درس بزرگی می داد بی کتاب و دفتر  

….من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه که من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم من از آن روز معلم شده ام 

 ….او به من به یاد آورد این کلام را 

...که به هنگامه ی خشم نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی***یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت  

...هرگز 

...هرگز 

آیا می دانید؟؟؟!!

آیا می دانید بدن جوجه تیغی در هنگام تولد حالت ژله ای دارد و حتی ممکن است در حین تولد، نیمی از بدنش توسط تیغهای بدن مادر کنده شود؛ اما تا قبل از یک هفتگی، بدنش کاملاً ترمیم می شود؟  

آیا می دانید گوریلها همیشه شبها نزدیکی می کنند و این عمل را هرگز در برابر دیدگان پدر و مادرشان انجام نمی دهند؟  

آیا می دانید سگ از نژاد اسب است و خود اسب هم از نژاد ماموت یا همین فیلهای امروزی است؟ آیا می دانید ضریب هوشی نوزاد انسان در سه روز اول تولد بیش از هفتصد و پنجاه است اما این مقدار از روز چهارم به سرعت پایین می آید؟  

و آیا می دانید با کمک این هوش است که نوزاد سینه مادر را به روش استنتاجی پیدا می کند و در واقع به این نتیجه می رسد که باید سینه را بمکد؟  

آیا می دانید یک نوع سمندر در آفریقا وجود دارد که تحمل شانزده هزار ولت برق با شدت جریان پنجاه هرتز را دارد و در این حالت بدنش تنها نوری معادل یک لامپ 70 وات تولید می کند؟
آیا می دانید زرافه ها در اصل گوشتخوار هستند اما به دلیل عدم توانایی در بلعیدن غذا از روی زمین به دلیل داشتن مری طولانی و نداشتن اندام مناسب برای شکار، گیاه خواری می کنند و به همین دلیل یک زرافه در تمام طول عمر خود سوء هاضمه دارد؟   

 آیا می دانید در قطب شمال تنها دو ماه از تابستان امکان آتش روشن کردن در فضای آزاد وجود دارد و در بقیه ایام سال به دلیل سرمای شدید، آتش به صورت تکه های بلور در آمده و خورد می شود؟    

آیا می دانید اگر بتوانید سر خود را سه بار پشت سر هم و در زمانی کمتر از 10 ثانیه محکم به دیوار بکوبید، میگرنتان خوب می شود و اصلاً دردتان نمی گیرد؟   

 آیا می دانید اگر در هنگام چشم درد، بتوانید به کمک انگشت سبابه، چشمتان را از حدقه دربیاورید، دردتان برطرف شده و در کمتر از یک ساعت، یک چشم جدید به جای آن در می آید؟  

  آیا می دانید اگر پیش من بیایید تا من یک اردنگی محکم به شما بزنم، تمام بیماری ها و سموم بدنتان دفع می شود؟   

 آیا می دانید که همه اینها چرت و پرت بود؟  

  آیا می دانید با همه احترامی که برایتان قایل هستم شما الآن اُسگُل شده اید؟   

 آیا می دانید هرچه الآن در دلتان نسبت به من گفتید، خودتان هستید؟  

  آیا میدانستید شما الان برای گرفتن انتقام از من، به فکر می افتید که این متن را برای همه بفرستید؟  

  آیا می دانید هرچه در اینترنت به دستتان رسید را نباید باور کنید چون شما عقل دارید؟  

  آیا میدانستید که من در ابتدای این متن، نیشم باز بود؟ پس چرا این چرت و پرت ها رو خوندید!!؟  آیا میدانید که اصلا اون خنده تلخی که گوشه لبت داری بهت نمیاد؟   

 آیا میدانید که با وجود اینکه فهمیده اید که اُسگُل شده اید، چرا دارید این متن را تا آخر میخوانید؟

جانور شناسی خواستگار:::!

من واقعا عذر می خوام اما خیلی باحاله
 
 

جانورشناسی خواستگار

  

خواستگار عبارت است از پسری بی عرضه
که مادری فضول شمبول او را به مانند کفش سیندرلا در دست گرفته
و به دنبال سوراخ با سایز متناسب خانه به خانه می گرداند

 

خواستگار عبارت است از پسری بدبخت
که عاشق می شود،
برای رسیدن به عشقش محتاج پول می شود،
می گردد که کار پیدا کند،
کار پیدا می کند،
پول کافی جمع می کند،
معشوق دیگر پریده،
با آن پول به خواستگاری دختری دیگر می رود!

 

خواستگار عبارت است از پسری نرینه
که به خاطر توان جنسی بالا به جنس مخالف گرایش پیدا می کند،
اما به دلیل توان اجتماعی پایین به مادرش رجوع می کند،
و مادرش به دلیل توان عقلی پایین تر به جای جنده برای او دنبال زن می گردد

 

خواستگار عبارت است از پسری دیرفهم
که به دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده می رود
اما نمی فهمد که همین تجربه در آفتاب و مهتاب است که یک عمر احساس رضایت
از زندگی را تضمین می کند

 

خواستگار عبارت است از پسری خنگول
که نمی فهمد با ده دقیقه صحبت در مراسم خواستگاری
و چند ماه نامزد بازی،
نسبت به هارمونیک هشتم فرکانس گوز دختر هم شناخت پیدا نمی کند،
چه برسد به رفتار درون رختخوابی

 

خواستگار عبارت است از پسری ناتوان
 که به جای معاشرت طبیعی با دختران
نیاز به اجرای الگوریتمهای التقاطی مذهبی، سنتی، صدا سیمایی و حضور یک
هشتم کل فامیل و مراجعه به تقویم سعد و نحس و هفت بار استخاره پیدا کرده
است

 

خواستگار عبارت است از پسری شاسکول
که نمی داند تقاضای ازدواج از دختری که دوست دخترش نیست
کاملا معادل تقاضای سکس کردن از یک غریبه در مترو است. حالا هرچند نفر
اقوامش هم در همان واگن نشسته باشند.

 

خواستگار عبارت است از پسری گاگول
که هنوز دقیقا نفهمیده مجلس خواستگاری با یک جلسه بیزنیس هیچ فرقی نمی کند
یک طرف دارد پشتوانه مالی و گردش نقدینگی و مهرینگی دیگری را استعلام می گیرد
آن طرف دارد از گارانتی و خدمات پس از فروش مطمئن می شود.

 

خواستگار عبارت است از پسری خرمغز
که تصور می کند جمله بی ریخت: «عروس خوشگلم» که مادرش می گوید
هم تضمین سر گرفتن عروسی است
هم سند خوشگلی عروس
هم نشانه محبت قلبی عروس و مادرشوهر به همدیگر

 

خواستگار عبارت است از پسری شوت
که وقتی ازش می پرسی: شما قبلن دوست دختر هم داشتید
نمی فهمه هر جوابی بده مهم نیست، شما از همون استفاده می کنید برای رد کردنش

 

خواستگار عبارت است از پسری نامرد
که هیچ حالیش نیست ممکنه به خواستگاری دوست دختر یکی دیگه اومده باشه
یکی دیگه که هنوز داره دنبال کار می گرده
 

خواستگار عبارت است از پسری زمخت و بی ملاحظه
که حداقل اگه نمی تونه دعوت به شام و هماهنگ کردن با خدمه رستوران و
استخدام ویولونیست و قایم کردن حلقه توی شراب قرمز رو فراهم کنه
از یه روش استفاده کنه که رمانتیک تر از ارسال مادر خپل و خاله چاقش باشه

مگسی را کشتم:


مگسی را کشتم 

 نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد است  

و نه، چون نسبت سودش به ضرر، یک به صد است  

طفل معصوم به دورسرمن می چرخیدبه خیالش قندم 

یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم 

ای دو صد نور به قبرش مگس خوبی بود 

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم

 

 

حسین پناهی  

روحش شاد

یادی از گذشته های خیلی دور:!!!

پیرمرد به زنش گفت:

بیا یادی از گذشته های دور کنیم

من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم

......

پیرزن قبول کرد

فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد

وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه

ازش پرسید چرا گریه میکنی؟

...پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام!!

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

قابل تامل:!

یه مرد باهوش برای حضار جوک تعریف کرد ، حضار دیوانه وار خندیدند . بعد از چند لحظه دوباره همون جوک رو تعریف کرد . عده کمی از حضار دوباره خندیدند . دوباره و دوباره همون جوک رو تعریف کرد . زمانی که  دیگه هیچیک از حضار نخندید او لبخند زد و گفت :
وقتی که نمی تونید به یک جوک بارها بخندید ؛ چطور برای یه مسئله بارها و بارها گریه  می کنید .... !!!!!