زن روان شناس، مرد حقوقدان:

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم اگر کنار دست شما بنشینم؟»
دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را باشمابگذرانم»
تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی پژوهش می خونم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت
زده کردم درست است؟»

پسر با صدای بسیار بلند گفت: «200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»
وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم...
 و دیگر هیچ . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد