بعد یه سال برگشتم فقط به این خاطر که بگم خوشحالم از برگشتن خودم. همین طور از بودن شما ...
پدری، یه روبات دروغ سنج میخره که با شنیدن دروغ سیلی میزده تو گوش دروغگو
تصمیم میگیره سر شام امتحانش کنه
پدر: پسرم، امروز صبح کجا بودی؟
پسر: مدرسه بودم
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پسره
پسر: دروغ گفتم، رفته بودم سینما
پدر: کدوم فیلم ؟
پسر: تهران 1500
روبات یه سیلی دیگه میزنه تو گوش پسره
پسر: یه فیلم "سکسی" بود
پدر: چی ؟؟؟؟؟؟؟ من وقتی همسن تو بودم
نمی دونستم "سکس" چیه
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدره
مادر: ببخشش عزیزم،هرچی باشه اون پسرته دیگه ...
روبات یه سیلی میزنه تو
گوش مادره
سلام
خلق حماسه سیاسی خرداد 92 به همتون مبارک. از همینجا از طرف خودم به منتخب ملت بزرگ ایران جناب آقای دکتر روحانی تبریک می گم و امیدوارم با تدبیر و پشتکار بتونن قطار پیشرفت کشور پهناور ایران رو به نحو شایسته تر هدایت کنن.
خوشحالم که بازم در فضای مجازی شما دوستان رو می بینم. امیدوارم با حضور پر شور در انتخابات 92 دوباره کما فی السابق مشت محکمی به دهان استکبار جهانی بزنید. به امید موقیت
عارفی سالک را پرسیدند :
محبوب ترین عدد در دنیای مجازی چه باشد ای شیخ ؟فرمود:18+چرا که وقتی خلایق آن را بینندبیاختیار عنان اختیار از کف دهندیوچشمها را گشاد گردانندیوآب از دهانشان چکه نمودیودستهایشان همی لرزیدندیودر صورتی که لازم باشد ازتمام دیوارهای نامرئی گذر کنندیودر آخر نیز یا دست از پا درازتر باشندیویا احساس دست از پا درازتری نمایندیومن همچنان در عجبم از راز این عدد......
مریدان همی مدهوش شدندی و نعره زدندی و جامه دریدندی( و اینجانب شرط بستندی که شما این متن رو بدون نوبت باز کردندی!!!)
دو نفر مست و پاتیل آخر شب راهی خانه شان بودند که وارد یک کوچه بن بست شدند و رسیدند ته کوچه. اولی به دومی گفت بیا دیوار رو هل بدیم و بریم جلو! کت هاشان را در آورند و گذاشتند کنار دیوار و شروع کردن دیوار را فشار دادند... دزدی رسید و آنها را سرگرم دید... کت هاشان را برداشت و رفت. بعد از چند دقیقه ای یکی از آنها نگاه کرد و دید از کت هاشان خبری نیست. رو کرد به رفیقش وگفت خیلی جلو رفتیم. بهتره برگردیم و کت هامان را بیاوریم
ادامه مطلب ...زن : مگه اینجا مدرسه دولتی نیست !؟
با 200001 زن خیابانی چه می کنید ؟!!
شهامت گذشتن از گردو ها حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد.\" مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت: \"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد\" او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: \"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد.\" این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد. خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند. خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد. خیلیها وقتی در شرکت یا موسسهای کار میکنند سعی دارند تکخوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه میدارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است. بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است. بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصتها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد. بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن. بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصلکاری را از دست ندهیم.
یک روز صبح در کشور آلمان