یک روز صبح رییس بدون اینکه متوجه باشد زیپ شلوارش را بالا نکشیده وارد شرکت شدخانم منشی بلافاصله بلند شد و گفت: ببخشید رییس، آیا شما وقتی منزل را ترک کردید درب گاراژ را بستید؟رییس که متوجه منظور منشی نشده بود به دفترش رفت و بعد از چند دقیقه متوجه موضوع شد و زیپ شلوارش را بالا کشید و به یاد جمله طعنه آمیز خانم منشی افتاد.سپس به بهانه یک فنجان قهوه، خانم منشی را به دفترش کشاند و پرسید:وقتی شما دیدید که درب گاراژ باز است آیا جگوار من را هم که آنجا پارک شده بود دیدید؟خانم منشی لبخندی زد و گفت: نه قربان ندیدم. تنها چیزی که دیدم یک مینی ماینر با 2 تا لاستیک کهنه بود